loading...
پـورتـال خوانـدنی ها , سبک زندگی ,علمی و پزشکی , مذهبی ,گالری عکس هنرمندان, پرتال تفریحی
مهدی بازدید : 611 دوشنبه 19 مرداد 1394 نظرات (0)

اس ام اس های فوق العاده زیبا و عارفانه درباره خداوند بزرگ سری مرداد ماه 94 را در این مطلب از سایت مشاهده کنید.امیدواریم از خواندن این اس ام اس ها لذت ببرید.با ما باشید.

مهدی بازدید : 1433 یکشنبه 14 تیر 1394 نظرات (0)

اس ام اس های مخصوص تسلیت شهادت امام علی (ع) و پیامک های شب های قدر رضمان 94 را در این مطلب قرار داده ایم.پیشاپیش ایام شهادت مولی الموحدین را خدمت شما عزیزان تسلیت عرض می نمائیم.

erfan بازدید : 495 پنجشنبه 27 آذر 1393 نظرات (0)

 

چند روایت از سخنان امام حسین (ع)

 

 

۴- عبادات و بیان برخی احکام آنها
۱/۴ بهترین عبادت
در روایتی از امام حسین علیه السلام آمده که فرمود: «جمعی خدا را از شوق بهشت می­پرستند، این عبادت [عبادت] سوداگران است و گروهی خدا را از بیم دوزخ می­پرستند، این عبادت [عبادت] بردگان است و عده­ای هم خدا را از روی شکر [و قدرشناسی و شوق] می­پرستند، این عبادت [عبادت] آزادگان و بهترین عبادت است.»[۱]

۲/۴ وضوء
از امام حسین علیه السلام روایت شده که: «پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه وضو می­گرفت مقداری از آب وضو را بر پیشانی باقی می­گذاشت تا [هنگام نماز] بر محل سجده جریان یابد.»

۳/۴ چگونگی تشریع اذان
امام سجاد علیه السلام از پدر بزرگوارشان علیه السلام روایت کرده­اند که ایشان فرمودند: «از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: اینکه مردم درباره­ی تشریع اذان می­گویند که علّت آن خوابی بود که عبدالله بن زید دید و آن را برای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرد پس حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان داد که [از آن پس] اذان بگویند، آیا درست است؟
امام حسین علیه السلام در حالی که [از این حرف] برافروخته (و ناراحت) شده بود، فرمود: «وحی بر پیامبر شما نازل می­شود و شما می­پندارید که او اذان را از عبدالله بن زید گرفته است؟ در حالی که اذان سیمای دین شماست» سپس فرمود: از پدرم علی بن ابیطالب علیه السلام شنیدم که می­فرمود: خداوند فرشته­ای را به زمین فرستاد تا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را به معراج برد، سپس امام علیه السلام به تشریح داستان معراج پرداخت تا اینکه فرمود: پس خداوند فرشته­ای را که پیش از آن وقت دیده نشده بود و پس از آن نیز دیده نشد برانگیخت پس اذان را دو به دو و اقامه را دو به دو ادا کرد. امام حسین علیه السلام چگونگی اذان را بیان نمود و سپس فرمود: جبرئیل علیه السلام به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: ای محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) برای نماز این گونه اذان بگو.»[۳]

۴/۴ نماز
امام باقر علیه السلام فرمود: کسی که امام حسین علیه السلام را در حال نماز دیده است برای من نقل نمود که: «ایشان در یک جامه نماز می­گزارد و امام حسین علیه السلام برای او نقل نموده که: پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را دیده است که در یک لباس نماز می­خواند.»[۴]

۵/۴ صله رحم
حسن بن جهم از امام رضا علیه السلام روایت کرده که از آن حضرت علیه السلام شنیدم که می­فرمود: «امام حسین علیه السلام فرمود: هر که دوست دارد اجل او به تأخیر بیفتد و عمری دراز یابد و روزیش فزونی گیرد باید صله­ی رحم انجام دهد.»[۵]

۶/۴ روزه
۱/۶/۴ فواید روزه
در روایتی آمده «از امام حسین علیه السلام سؤال شد: چرا خدای سبحان روزه را بر بندگان خود واجب فرمود؟ فرمود: تا ثروتمندان درد گرسنگی را بچشند پس اضافه­ی دارایی خویش را بر درماندگان صرف کنند.»[۶]

۲/۶/۴ افطار پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)
در روایتی دیگر از امام حسین علیه السلام نیز چنین آمده است: «هرگاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روزه­دار بود افطار خود را با خرما شروع می­کرد.»[۷]

۷/۴ حج
۱/۷/۴ طواف وسعی
از شخصی به نام طرمّاح نقل شده که «از حسین بن علی علیه السلام شنیدم که می­فرمود: در طواف خانه خدا همراه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم که باران بر ما بارید رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رو به ما کرد و فرمود: عمل­های خود را از سر گیرید؛ زیرا گناهان گذشته ما بخشوده شد.»[۸]
از شخصی به نام عبدالرحمن بن اصبهانی نیز روایت شده که می­گفت: «حسین بن علی علیه السلام حجّ و عمره را با هم به جا آورد؛ برای عمره خود طواف خانه­ی خدا و سعی بین صفا و مروه را انجام داد؛ سپس ساعتی در حجر اسماعیل نشست آنگاه برخاست و برای حجّ خود هفت دور طواف و هفت دور سعی میان صفا و مروه انجام داد سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) این­گونه عمل می­کرد

erfan بازدید : 273 چهارشنبه 26 آذر 1393 نظرات (1)

چرا قبر حضرت زهرا(سلام الله علیها) مخفی است؟

 

حضرت زهرا(ع),حضرت فاطمه (ع), قبر حضرت زهرا(ع)

چرا قبر حضرت زهرا(سلام الله علیها) مخفی است؟
بسیار عجیب است یك زن جوان این اندازه اصرار داشته باشد كه غسل و كفن و دفن او در تاریكى شب و مخفیانه باشد؟! چرا فاطمه اینگونه وصیت مى نماید؟!

آزار و اذیّت به كجا رسیده؟ بى وفائى مردم نسبت به فاطمه علیهاالسلام به كجا كشیده؟ پس از فوت پیغمبر مگر غیر از فاطمه از آن حضرت كس دیگرى باقى مانده بود؟ آیا در این مدت كوتاه كه پس از فوت پدر در قید حیات بود تا چه اندازه زجر و ناراحتى كشیده كه حتى پس از مرگ هم نمى خواهد كسانى كه نسبت به حضرتش اذیت نمودند، بر سر مزارش حاضر شوند؟


فاطمه علیهاالسلام ظاهراً مقارن ظهر یا نزدیك غروب دار فانى را وداع كرد ولى طبق وصیت نامه، غسل و دفن او تا شب به تأخیر افتاد. صداى گریه از خانه ى زهرا علیهاالسلام بلند شد اهل مدینه خبردار شدند، صداى ضجّه و شیون از شهر بلند شد و به سوى خانه على علیه السلام حركت كردند.
مردم بیرون خانه اجتماع نموده در انتظار خروج جنازه بودند ناگاه ابوذر از خانه خارج شد و به مردم گفت: پراكنده شوید زیرا تشییع جنازه به تأخیر افتاد. عمر و ابوبكر به على علیه السلام تسلیت گفتند و عرض كردند یا اباالحسن مبادا قبل از ما بر جنازه ى فاطمه نماز بخوانى.(1) در آن موقع عایشه خواست بر فاطمه علیهاالسلام وارد شود، لكن اسماء اجازه نداد. عایشه شكایت اسماء را نزد پدر خود ابوبكر برد و گفت: این زن بین او دختر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله حائل شد...


ابوبكر آمد در آستانه ى درب ایستاد و گفت: اى اسماء چرا نمى گذارى زنان پیامبر وارد بر دختر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله شوند؟ اسماء گفت: فاطمه علیهاالسلام خود به من چنین دستور داده كه هیچ كس را بر وى وارد نكنم.(2) پاسى از شب گذشت و چشم ها به خواب رفتند، على علیه السلام به اتفاق اسماء در همان شب فاطمه را غسل داد و كفن كرد. (3) بلاذرى در كتاب «أنساب الأشراف» با ذكر سند مى گوید: «فاطمه در شب دفن شد».


سپس مى گوید:
«على علیه السلام فاطمه را در شب دفن نمود چرا كه اسماء بنت عُمیس قبل از آن كه از دنیا برود براى او تابوتى درست كرده بود. فاطمه علیهاالسلام با دیدن آن تبسّمى نمود كه در زمان حیاتش بعد از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله هرگز متبسّم دیده نشده بود، فاطمه علیهاالسلام را على علیه السلام و اسماء غسل دادند چرا كه خود چنین وصیت نموده بود و ابوبكر و عمر از فوتش خبر نداشتند.(4)


على علیه السلام جنازه را برداشت به طرف قبر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله حركت كرد و به روضه ى مبارك رفت و آنجا نماز خواند و تنى چند از نزدیكان و اصحاب بر او نماز خواندند و عباس و فضل و مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و عقیل و بریده و حُذیفه و ابن مسعود در تشییع جنازه شركت نمودند.(5)

 

جنازه را در تاریكى شب، آهسته آهسته و در سكوت مطلق به جانب قبر حركت داد تا مبادا منافقین بفهمند و از دفن مانع شوند و جنازه را كنار قبر بر زمین نهادند، على علیه السلام خودش بدن نازنین همسرش را داخل قبر گذاشت با عجله ى تمام، خاك بر قبر ریختند و على علیه السلام از ترس دشمن قبر فاطمه را با خاك یكسان نمود صورت هفت یا چهل قبر تازه در نقاط مختلف بقیع درست كرد تا جاى حقیقى آن شناخته نشود.(6) مراسم دفن در كمال خفاء و پنهانى و با سرعت انجام یافت همین كه على علیه السلام از دفن فارغ شد، غم و اندوه فراوان بر او هجوم آورد و احساس كرد كه سخت تنها شد. هم بى پیغمبر و هم بى فاطمه، همچون كوهى از درد، بر سر خاك فاطمه نشست.

 

حضرت زهرا(ع),حضرت فاطمه (ع), قبر حضرت زهرا(ع)

 

 قسمتى از این اقدامات ، براى آن بود كه طبق وصیت زهرا(سلام الله علیها) مخالفان در مراسم تشییع ، نماز و خـاك سـپـارى او حـاضـر نشوند. اما آثار ظاهرى قبر را چرا از میان برده اند؟ چرا پس ‍ از خاك سـپـارى ، صـورت هـفت یا چهل قبر در گورستان بقیع ساخته اند؟ چرا این همه تلاش در پنهان داشتن مزار او شده است؟ اگر در سال چهلم هجرى ، فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) قبر پدر خود امیرمؤمنان(علیه السلام) را از دیده مردم پنهان كردند، از بى حرمتى مخالفان مى ترسیدند. آیا وضع مدینه در سه ماه پس از رحلت پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) نیز چنین بود؟!


آیـا عـلّت هـمان نیست كه آن حضرت در آخرین سخنانش به زنان مهاجر و انصار بیان كرد؟ او مى خـواسـت دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان و غاصبان به خاك سپرده شود و حتى نشان او هم از آنـان پـنـهان باشد تا با این اقدام ، براى همیشه نارضایتى خود را از مخالفان ولایت اعلام كند.


حـاكـمیت نیز به اهمیت این اقدام واقف بود و سعى كرد آثار آن را خنثى كند. ولى با مقاومت امیرمؤمـنـان (علیه السلام) روبـه رو شـدنـد. امـام صادق (علیه السلام) فرمود: وقتى فاطمه زهرا(سلام الله علیها)  به شهادت رسید، عـلى (علیه السلام) او را غـسـل داد و كـسـى جـز فـرزندان فاطمه ، فضّه و اسماء حضور نداشت. آنان بر فاطمه (سلام الله علیها)  نماز گزاردند و او را به خاك سپردند.

 

روز بعد، مردم مدینه در بقیع جمع شدند و صـورت چـهل قبر را دیدند. نتوانستند قبر دخت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را تشخیص دهند. از این رو، یكدیگر را مـلامـت كـردنـد كـه : پـیامبرتان تنها یك یادگار داشت . او از دنیا رفت و به خاك سپرده شد. بـدون آنـكـه شـمـا حـضـور پـیـدا كـنـیـد و بـر او نـمـاز بـخـوانـیـد و حـتـى محل قبر او را نیز نمى شناسید.


بنابر بعضی روایت‌ها خلیفه اول و دوم از جمله كسانی بودند كه چون صبح شد به درب خانه علی ـ علیه السّلام ـ آمدند برای تشییع جنازه، كه مقداد ندا داد كه دیشب حضرت زهرا- سلام الله علیها- به خاك سپرده شده‌است، این دو تن به شدّت خشمگین شدند و بر علی ـ علیه السّلام ـ اعتراض كردند.
برخى از سران حكومت غاصب گفتند: زنان بیایند و قبر را نبش كنند تا بر او نماز بگزاریم و او را دوبـاره بـه خـاك بـسـپـاریـم . وقـتـى خـبـر بـه امام على (علیه السلام) رسید، لباس رزم پوشید و درحـالى كـه از خـشـم چـشـمـانـش سـرخ شـده بـود، ذوالفـقـار را حمایل كرد و به بقیع آمد و مانع آنان شد.

 

عمر، پیش آمد و گفت : ما قبر را نبش مى كنیم .
امـیـر مـؤمـنـان (علیه السلام) پیراهن او را گرفت و او را بر زمین كوبید و فرمود: اگر حق مرا گرفتید و چـیـزى نگفتم ، براى آن بود كه ترسیدم مردم مرتد شوند و از دین برگردند. اما در مورد قبر فـاطـمـه ! سوگند به خدایى كه جان على در دست اوست ، اگر به خاك فاطمه دست دراز كنید، زمـیـن را از خونتان سیراب مى كنم ! آنان با مشاهده مخالفت و تهدید امیرمؤمنان (علیه السلام)، از این كار چشم پوشیدند.(7)

 

پـنـهـان داشـتـن قـبـر دخـت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، با هدف اعلام نارضایتى و اعتراض آن حضرت نسبت به متجاوزان بود.

بـنـابـرایـن از ابـتـكـارات حضرت زهرا(سلام الله علیها) در راه دفاع از ولایت و اعلام نارضایتى از مخالفان، وصـیـت بـه مـخـفـى مـانـدن قـبـرشان بود. ایشان با وصیت خود خواست اعتراض همیشگى اش را نسبت به غاصبان خـلافـت اعـلام كـنـد و بوسیله ى طرح این نقشه آخرین ضربه را بر حریف وارد ساخت و یك سند زنده و محكمى براى مظلومیت خودش و جبارى دستگاه خلافت براى همیشه باقى نهاد.

 

همچنین هر مسلمانى در صدد برمى آید بداند قبر دختر عزیز پیغمبر اسلام در كجاست. وقتى شنید كه جاى قبر معلوم نیست. خواهد پرسید: چرا؟ در جواب مى شنود كه خود زهرا (علیهاالسلام) وصیت نموده كه قبرش مخفى بماند. آنگاه خود آن شخص علت قضیه را درك مى كند و مى فهمد كه از دستگاه خلافت وقت، ناراضى بوده و جنازه ى او در محیط خفقان آورى دفن شده است. آنگاه فكر مى كند كه مگر ممكن است دختر محبوب پیغمبر اسلام با آن همه فضائل و كمالات، از خلیفه ى پدرش ناراضى باشد و خلافت او صحیح باشد؟! چنین امرى امكان ندارد. پس معلوم مى شود كه خلافت او غاصبانه و بر خلاف نظریه ى پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) و خانواده اش بوده است.
امـامـان مـعـصـوم (علیهم السلام) نـیـز بـه رغـم آگـاهـى از مـحـل قـبـر، آن را آشـكـار نـسـاخـتـنـد و ایـن راز تـا ظهور منتقم و منجى بشریت حضرت ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشریف)  همچنان مخفى خواهد ماند.

 

-------------------------------

پی نوشت ها:
1.  بحار الأنوار: ج 43، ص 199.
2. طبرى، ذخائر العُقبى: ص 53، چاپ قاهره، سال 1356، و استیعاب: ص 751.
3.  سنن بیهقى: ج 6، ص 396 مقتل خوارزمى، مقتل الحسین، ص 82.
4.  انساب الأشراف، ج 1، ص 405.
5. بحار الأنوار: ج 43، ص 183.
6.  البدایة والنهایة: ج 5، ص 285 و مناقب ابن شهر اشوب: ج 3، ص 363 و بحار الأنوار: ج 43، ص 183.
7. بحارالانوار ، ج 43 ، ص 171 .
منبع:tebyan.net

سمیرا بازدید : 1069 سه شنبه 01 مهر 1393 نظرات (0)

زندگی نامه زیبا و البته تکان دهنده شهید بزرگوار شاهرخ ضرغام


امام خمینی: اشخاصی بعد از زحمت های فراوان پنجاه ساله به یک مقامی می رسند و این جوانها را خدای تبارک و تعالی آن طور در ظرف یک مدت بسیار کم ، متحول کرد به یک مقامی که آن هایی که پنجاه سال زحمت کشیده اند، نرسیده اند به این مقام ؛ نرسیده اند به آن جا که غیر از خدا اصلاً هیچی نخواهند، شهادت را این طور طالب باشند. این طور غیر شهادت را در برگیرند. این یک مسئله مهمی است . ما همیشه باید در نظر داشته باشیم که این مسئله ، مسئله عادی نیست .
 

سمیرا بازدید : 979 یکشنبه 12 مرداد 1393 نظرات (0)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

زندگینامه حضرت سلیمان(ع):

برای یک رهبر حق، مسألة عدالت و پارسایی از مهمترین ویژگی‎هایی است که موجب عدالت گستری و امنیت و سلامتی جامعه شده، و مردم را از دلبستگی‎هایی که موجب دوری از خدا پرستی و خالص می‎گردد...

سمیرا بازدید : 1111 جمعه 13 تیر 1393 نظرات (0)

 

ماجرای سر بریدن یک پاسدار جلوی پای عروس و داماد!

به همراه دو نفر از همرزمانم بدست اشرار اسیر شدیم،
آنها از لحاظ تیپ شخصی از من قدری بزرگ تر بودند،
اما من یک جوان نورسته محسوب می شدم.
چشم‌های ما را بستند و ما را به نقطه‌ائی نامعلوم بردند.
وقتی چشم باز کردم دیدم در یک دخمه‌ائی مانند بازداشتگاه
محلی اشرار تنها اسیرم، دخمه ائی که بی شباهت به یک آشیانه روباه نبود.
بوی نامطبوع نگذاشت شب تا صبح چشم روی هم بگذارم.
صبح آمدند و چشم های من را بستند،
گفتند می بریم تو را نزد جناب خان، تا تکلیفت را روشن کند.
در نزدیکی های اقامتگاه خان که به نوعی مقر شان هم محسوب می شد،
صدای ساز و دهل و عروسی می آمد. عروسی آنها یک جوری خاص بود.
وارد محفل عروسی خان شدیم. دست های من را از پشت بستند،
چشم های من را باز کردند. دو شرور گردن کلفت، سبیل گنده، شبیه به یک یک گاومیش، چاق و بد هیبت در جایگاه مخصوص نشسته بودند.
قلیان خان، در قیل و قال عروسی و صدای دهل در هم پیچیده بود،
خان بد هیبت، چشم های گنده خاصی داشت،
شکل یک گراز وحشی را می ماند.
مرا مثل یک بره انداختند جلوی پای خان، خان نگاهی به من انداخت،
گفت: تو پاسدار خمینی هستی!
بعد ناگهان نیم خیز و با فریادی چون ناله یک گاو میشی
که در باتلاقی گیر افتاده باشد از ته دل فریاد کشید:
پاسدار خمینی، پاسدار خمینی.
هر بار که این کلمه پاسدار خمینی را تکرار می کرد،
با شلاق چنان می کوبید روی سرو شانه ام.
که انگار یک فیل لعنتی پشتک زده روی هیکلم،
بعد در لابلای غیظ و فریاد و کتک کاری اش
با صدای بلند«چیزی گفت» که دل من هوری فرو ریخت،
فریاد کشید من امروز میخواهم «یک پاسدار خمینی را جلوی پای عروس و داماد قربانی» کنم.



گیج و سرگردان در درون که یعنی چی؟
با خودم در همان لحظه فکر کردم که من برای همیشه در تاریخ ماندگار خواهم شد.
وقتی این حرف را زد گوش هایم سرخ شد.
خان گفت: ترسیدی؟
سکوت کردم. یک شرور با یک کلاشینکف روی سرم ایستاده بود
با کوچکترین حرکت من با نوک کلاش می کوبید توی سرم.
من توی دلم یک آخ می گفتم و بعد لعنت بر خان و دارو دسته اش.
آن روز تازه جنگ شروع شده بود و خان مسرور از تجاوز صدام
به کشورمان بلند بلند می خندید و به خودش وعده می داد که چند روز دیگر صدام مهمانش خواهد شد.
من ناخواسته خنده ام گرفت. خان عصبانی شد.
جلاد هایش را صدا زد که چشم های من را ببندند تا عروس داماد از راه برسند.
مدتی گذشت و عروس داماد هم از راه رسیدند،
جمعیت زیادی آمده بودند، بیشترشان هم مسلح به اسلحه کلاشیکف بودند.


من دیگر ختم خودم را خواندم. خودم را به دست خدا سپردم
و گفتم در این غربت، هر چه خودت میدانی....
با ورود عروس داماد، چشم های ام را باز کردند
و کاسه ائی آب آوردند. آب که آوردند یقین پیدا کردم
و ناگهان لب هایم خشک شد. ترک برداشت.
مانند یک بره با دست های بسته جلوی پای عروس داماد انداختند،
فکر کردم حالا دیگر کار جهان من، اینجا با شهادتم پایان خواهد گرفت.
اصلا نترسیدم، اما تیزی کارد که بر حنجره ام نشست،
حس غریبی بهم دست داد، اشک از چشم های
من قطره قطره پای عروس داماد روی زمین چکید
زمین خیس اشک من شد، نه از ترس و وحشت، یک حس غریبی دلم را گرفت.
صحنه عجیبی نمایان شد، سکوت سنگینی فضا را فرا گرفت.
قصاب به موهایم چنگ انداخته، کارد بر گلوی ام، منتظر دستور خان مانده است.

ناگهان عروس فریاد کشید، با همان لحن خاص محلی خودشان گفت:
من این پاسدار خمینی را می خرم.
داماد نگاهی به عروس انداخت. داماد تسلیم شد.
خان تسلیم شد، قصاب کارد را از گلوی من برداشت.
من سرم را پائین انداختم. خان دستور داد چشم های من را بستند
و عقب یک تویتا انداختند.
خان گفت: یک بار دیگر به چنگ من بیفتی تو را آتش میزنم.
از بلوچستان بیرون برو، بعد مرا بردند و در نقطه ائی کور در منطقه خاش رها کردند.
سردار صادق مکتبی، فرمانده گردان حمزه سید الشهداء(ع) چند سال بعد از عملیات والفجر هشت در هنگام وضو به شهادت رسید.

 

خبرگزاری دفاع مقدس

 

sagi1392 بازدید : 363 پنجشنبه 15 خرداد 1393 نظرات (0)

 

  علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را

كه به ماسوا فكندي همه سايه‌ي هما را

دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

به علي شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا كه در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را

مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو اي گداي مسكين در خانه‌ي علي زن

كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را

بجز از علي كه گويد به پسر كه قاتل من

چو اسير تست اكنون به اسير كن مدارا

بجز از علي كه آرد پسري ابوالعجائب

كه علم كند به عالم شهداي كربلا را

چو به دوست عهد بندد ز ميان پاكبازان

چو علي كه ميتواند كه بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحيرم چه نامم شه ملك لافتي را

بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت

كه ز كوي او غباري به من آر توتيا را

 

به اميد آن كه شايد برسد به خاك پايت

چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان

كه ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم

كه لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را

همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهي

به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را

ز نواي مرغ يا حق بشنو كه در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا

sagi1392 بازدید : 181 پنجشنبه 15 خرداد 1393 نظرات (0)

 

پینه دست تو گندمکار بود

زارع دشت تبسم زار بود

هیچ کس هم مخفی از دیدت نشد

بسکه چشمان تو مردم دار بود

حس میلادت شکست کعبه شد

بوی این طوفان تلاطم بار بود

گفت تسبیح و شکست و باز شد

جنبه این ظرف کم مقدار بود

هر انا الحق لایق شمشیر نیست

سهم بی مغزان طناب دار بود

از تمام ذره ها پرسیده ام

حضرت خورشید شبنم خوار بود

قصه روح تو با اطراف خود

غصه آیینه و دیوار بود

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
نظرسنجی
بازیگر زن مورد علاقه شما ؟
آمار سایت
  • کل مطالب : 1414
  • کل نظرات : 640
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 146
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 37
  • بازدید امروز : 19
  • باردید دیروز : 75
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 19
  • بازدید ماه : 1,400
  • بازدید سال : 6,938
  • بازدید کلی : 2,362,376