loading...
پـورتـال خوانـدنی ها , سبک زندگی ,علمی و پزشکی , مذهبی ,گالری عکس هنرمندان, پرتال تفریحی
mehdi بازدید : 227 پنجشنبه 27 آذر 1393 نظرات (0)
دختر جوانی بر روی آخرین صندلی کلاس بی آنکه چیزی بنویسد،
 
استاد خود را می نگریست…
 
استاد پوزخندی زد و با طعنه گفت:
 
حضور در کلاس برای نمره آوردن از این درس کافی نیست.اگر تنبلی را کنار
 
بگذارید و کمی تلاش کنید مجبور نمی شوید برای چندمین بار این درس را
 
بگیرید”
 
تعدادی از دانشجویان نگاه استاد را دنبال کردند تا مخاطب این جملات را بیابند و
 
برخی خنده ای کردند.
 
دختر شرمنده و خجالت زده نگاهش را از استاد برگرفت و مشغول نوشتن شد و
 
بعد از مدتی کاغذ خود را روی میز گذاشت و از کلاس بیرون رفت…
 
پس از آنکه همه ی کاغذ ها جمع شد،
 
استاد با صدایی بلند شروع به خواندن آنها کرد؛
 
و هر جمله ای که از نظرش جای بحث داشت را روی تابلو ،
 
با خطی درشت می نوشت.
 
ناگهان نگاهش بر روی برگه ای ثابت ماند.
 
حالت چهره اش دگرگون شد و چند لحظه ای سکوت کرد و بعد با قدم هایی آرام
 
و سنگین به کنار تابلو رفت و خطی بر همه ی جمله ها کشید و نوشت:
 
“عشق وسیع تر از قضاوت ماست”
 
و بعد خیره شد به صندلی خالی آخر کلاس…
 
هیچ کدام از دانشجویان متوجه علت این رفتار نشدند.
 
اما بر روی کاغذی که دست استاد بود اینچنین نوشته شده بود:
 
“عشق برگه ی امتحان سفیدی است که هر ترم خطی از غرور بر رویش کشیدی
 
و نخواندی اش!
 
عشق امروز ،روی صندلی آخر کلاست ،مرد…!”

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
نظرسنجی
بازیگر زن مورد علاقه شما ؟
آمار سایت
  • کل مطالب : 1414
  • کل نظرات : 640
  • افراد آنلاین : 35
  • تعداد اعضا : 146
  • آی پی امروز : 385
  • آی پی دیروز : 30
  • بازدید امروز : 1,513
  • باردید دیروز : 2,442
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 4,530
  • بازدید ماه : 4,530
  • بازدید سال : 16,498
  • بازدید کلی : 2,371,936